جدول جو
جدول جو

معنی سحوری زدن - جستجوی لغت در جدول جو

سحوری زدن(دَ)
در زدن گدایان گاه سحر رمضان بر درهای بزرگان، برای بیدار شدن آنان. (یادداشت مؤلف). در زدن گاه سحر:
آن یکی میزد سحوری بر دری
درگهی بود و رواق مهتری.
مولوی.
نیمشب میزد سحوری را بجد
گفت او را قائلی کای مستمد.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَرْ / خُرْ دَ)
سحوری زدن:
اولاً وقت سحر زن این سحور
نیمشب نبود گه این شر و شور.
مولوی.
من هم از بهر خداوند غفور
میزنم بر در به امیدش سحور.
مولوی.
، ضرب سحور:
تا بجوشد زین چنین ضرب سحور
در درافشانی و بخشایش بحور.
مولوی.
رجوع به سحوری زدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ثَ تَ)
بمهمانی رفتن. سور خوردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سور زدن
تصویر سور زدن
به مهمانی رفتن سور خوردن
فرهنگ لغت هوشیار